راه نشاط

خدایا کمک کن، در اوجی که حق من است پرواز کنم.

راه نشاط

خدایا کمک کن، در اوجی که حق من است پرواز کنم.

سلام خوش آمدید. من یک مرد چهل و پنج ساله هستم و شکر خدا در حد خود موفق. متاهل و دارای دو فرزندم. تحصیل کرده هستم. در یک اداره دولتی کارمی کنم و کار آزاد کوچکی هم دارم. تدریس هم یکی از کارهایی است که انجام می دهم. در طول بیش از بیست سال تدریس، کلاس های من بیش از پنج هزار شرکت کننده داشته است. تدریس من در زمینه مباحث مدیریتی است.
من دچار مشکل اختلال اضطرابی و به طور دقیق تر وسواس فکری هستم که البته در حد متوسطی مرا می آزارد نه خیلی شدید و نه خیلی خفیف ولی سابقه زیادی دارم شاید حدود چهل سال سابقه وسواسی که البته گاهی آزارش بیشتر بوده و گاهی خیلی خفیف. می خواهم بوسیله نوشتن آرامش داشته باشم، تبادل تجربه کنم و سکویی برای پرواز خود و شاید هم همدردی دیگر ایجاد کنم. پس نه ادعا مشاوره دارم و نه چیزی از پزشکی می دانم. نامی که انتخاب کرده ام مستعار است. در حقیقت دوست دارم امید باشم و برای خودم و دیگران و نشاط آور. پس هر گونه تشابه اسمی تصادفی است.

آخرین نظرات

۵ مطلب با موضوع «رابطه وسواس با سایر موضوعات زندگی» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

انسان برای روزمرگی ساخته نشده است. انسان ساخته نشده که بخورد بخوابد و کار کند. انسان باید امروزش با فردایش تفاوت کند. باید خودش تفاوت کند نه مال و اموالش و ماشینش. اگر چنین نکند توانمندی هایش هدر می رود و همان استعداد ها و توانمند ها ست که او را می آزارد.

اعتقاد من این است که وسواس فکری نشان دهنده استفاده نا مناسب از توانمندی های فکری است. توان تحلیل، استعداد رویا پردازی و تفکر، وقتی در خدمت تکامل من نباشد در راه آزار من فعال می شود.

شهید مطهری در کتاب «تعلیم و تربیت در اسلام بخش کار و تمرکز قوّه خیال‌ صفحه 275» فرموده است:

«انسان یک نیرویی دارد و آن این است که دائماً ذهن و خیالش کار می‌کند. وقتی که انسان درباره مسائل کلی به‌طور منظم فکر می‌کند که از یک مقدمه‌ای نتیجه‌ای می‌گیرد، این را می‌گوییم تفکر و تعقل. ولی وقتی که ذهن انسان بدون اینکه نظمی داشته باشد و بخواهد نتیجه گیری کند و رابطه منطقی بین قضایا را کشف نماید، همین‌طور که تداعی می‌کند از اینجا به آنجا برود، این یک حالت عارضی است که اگر انسان خیال را در اختیار خودش نگیرد یکی از چیزهایی است که انسان را فاسد می‌کند؛ یعنی انسان نیاز به تمرکز قوّه خیال دارد. اگر قوّه خیال آزاد باشد، منشأ فساد اخلاق انسان می‌شود. امیرالمؤمنین علیه السلام می‌فرمایند:

النَّفْسُ انْ لَمْ تَشْغَلْهُ شَغَلَک..

یعنی اگر تو نفس را به کاری مشغول نکنی، او تو را به خودش مشغول می‌کند.

یک چیزهایی است که اگر انسان آنها را به کاری نگمارد طوری نمی‌شود، مثل یک جماد است. این انگشتر را که من به انگشتم می‌کنم، اگر روی طاقچه‌ای یا در جعبه‌ای بگذارم طوری نمی‌شود. ولی نفس انسان جور دیگری است، همیشه باید او را مشغول داشت؛ یعنی همیشه باید یک کاری داشته باشد که او را متمرکز کند و وادار به آن کار نماید و الّا اگر شما به او کار نداشته باشید، او شما را به آنچه که دلش می‌خواهد وادار می‌کند و آن وقت است که دریچه خیال به روی انسان باز می‌شود؛ در رختخواب فکر می‌کند، در بازار فکر می‌کند، همین‌طور خیال خیال خیال، و همین خیالات است که انسان را به هزاران نوع گناه می‌کشاند. اما برعکس، وقتی که انسان یک کار و یک شغل دارد، آن کار و شغل، او را به سوی خود می‌کشد و جذب می‌کند و به او مجال برای فکر و خیال باطل»

کتاب از سایت «بنیاد علمی و فرهنگی استاد شهید مرتضی مطهری» قابل دریافت است.

  • امید نشاط آور
  • ۰
  • ۰

یکی از دوستان من برادرش مشکلی جسمی پیدا کرده و متاسفانه به شدت درد می کشد. دوست من الان مدتی است اصلا حال خوبی ندارد. به هم ریخته و عصبی است و اصلا به خودش نمی رسد.

چرا اینطور می شویم؟ واقعیت این است که وقتی یکی از نزدیکان ما دچار مشکل می شود احتمال بیماری ما نیز زیاد است. خصوصا کسانی مثل من که از اختلالات اضطرابی رنج می برند.

در اینگونه مواقع ما چند مشکل پیدا می کنیم. اول مشکلی که داریم این است که برای فرد بیمار ناراحت هستیم. این ناراحتی طبیعی است ولی به هر حال ما را قدری دچار افسردگی می کند. ولی به نظر من مشکلی ایجاد نمی کند شاید هم قدری برای ما مفید باشد چرا که سبب می شود از خودمان خارج شویم و قدری به فکر دیگران باشیم.

ولی گاهی اوقات ما فکر می کنیم که باید مثل کسی که بیمار است و رنج می برد، رنج ببریم. منظور این است ما از اینکه فرد بیمار ناراحتی جسمی دارد و ما ناراحتی جسمی نداریم شاکی هستیم و سعی می کنیم ما هم به اندازه او زجر بکشیم. و این کاری است که باید به شدت از آن دوری کرد.

هر گاه یکی از نزدیکان ما دچار مشکل است ما باید بیش از پیش به فکر سلامتی خودمان باشیم. سعی کن تا جایی که ممکن است خوابت، خوراکت و حتی اگر ممکن است تفریحت سر جایش باشد. سعی کن جسمی و روانی به خودت برسی. می پرسی چرا؟

جواب کاملا مشخص است. فرد گرفتار به کمک تو نیاز دارد و تو باید سعی کنی حداکثر آمادگی جسمی و روانی را جهت حمایت از او در خودت ایجاد کنی.

اگر برادر تو توی یک چاله افتاده باشد چکار می کنی. خوب معلوم است یک جای محکم کنار چاله پیدا می کنی. خودت را به آن جای محکم می بندی و بعد سعی می کنی دستت را دراز کنی و دست برادرت را بگیری و او را از آن چاله خارج کنی. ولی برخی از ما وقتی می بینیم برادرمان توی چاله افتاده خودمان را هم با کله داخل چاله می اندازیم. اینقدر غم و غصه و نارحتی برای خودمان ایجاد می کنیم که آهسته آهسته ما هم باری می شویم بر روی دوش دیگران.

راه درست این است که خودت را قوی کنی و در مواقع بحرانی خودت را در بهترین حالت آمادگی قراردهی و در شرایط خوبی دست کسی که به کمک نیاز دارد را بگیری.

  • امید نشاط آور
  • ۰
  • ۰
چرا حالم خوب است؟
الان شکر خدا حالم خوب است. اگرسوال کنم چرا حالم خوب است، سوال بی موردی است. چون به نظر من یک انسان باید حالش خوب باشد. وقتی انسان حالش خوب نیست باید دنبال دلیل باشد. البته به نظر من حتی نباید دنبال دلیل هم بود.
پس دنبال چه چیزی بگردم؟
باید این سوال را از خودم بپرسم:
من چگونه می توانم به حال طبیعی خودم برگردم. 
باید بیشتر روی این موضوع تمرکز داشته و راهکار پیدا کرد. من به لطف خدا چند دوره توانستم اضطراب را کنترل کنم. اگر در نوشته های من دقت کنید می بینید که من فنی به بحث شناخت وسواس فکری نپرداخته ام بلکه فقط برداشت خودم را از وسواس ذکر کردم و در عین حالی که دارو مصرف می کنم زیاد علاقه ای به بحث و بررسی فنی دارو های ندارم.
البته به هیچ عنوان مغرور نمی شوم و واقعا بعضی وقتها کم می آورم. چیزی که من خیلی به آن ایمان دارم بحث رفتار و رفتار درمانی است. اینجا سوال من اینه من چه کاری باید انجام بدهم که بتوانم به حالت طبیعی خود برگردم.
اصلا چه عاملی مسبب بیماری ما است؟
من امسال حال خوبی نداشتم، وقایع و اتفاقاتی سبب شد که بیماری من دوباره بازگشت کند البته درک این نکته بسیار مهم است که وقایع و اتفاقات مسبب بیماری ما نیست ما باید بدانیم که اسباب اصلی بیمار شدن ما در درون ماست.
بگذارید یک مثال بزنم. ما می دانیم که در اثر زلزله تعداد انسان از بین می روند. آیا واقعا زلزله سبب از بین رفتن انسانها می شود. خیر اگر دقت کنید متوجه می شودید، زلزه یعنی تکان خوردن زمین و وقتی زمین تکان می خورد انسان هم تکان می خورد و این حد تکان خوردن هرگز باعث مرگ کسی نمی شود بلکه تکان زمین سبب می شود خانه ای  که ما ساختیم روی سر خودمان خراب شود. یعنی از ماست که بر ماست.
امسال یکی از دوستان نزدیک من فوت کرد. بعد از این واقعه حالم خیلی بد شد. خوب آیا فوت دوست من سبب شد اضطراب و وسواس من دوباره شروع شود. هرگز اینطور نیست اگر اینطور بود خیلی های دیگر که از نزدیکان او بودند وضع بدتری پیدا می کردند.
مشخص است که من برای این واقعه آماده نبودم. منظور این است که من در دنیا زندگی می کنم و در دنیا دایما حوادث و مشکلات مختلفی رخ می دهد و انسان باید تاب و تحمل خود را افزایش دهد. حال چگونه باید اینکار را انجام دهدم موضوعی است که بعدا به آن می پردازم.
چه کار کردم که به حال طبیعی نزدیک شدم؟
یک: به خود استراحت دادم. منظور این نیست که خوابم را زیاد کردم. استراحت یعنی راحت کردن خودت از هر چیز تو را می آزارد. شاید تعجب آور باشد ولی به نظر من حدف موارد آزاد دهنده درونی از حذف موارد آزاد دهند بیرونی سخت است. مثلا اگر گرمتان باشد به راحتی می توانید به یک جای خنک تر بروید یا کولر روشن کنید ولی وقتی یک فکر آزار دهنده دارید به سخت می توان از شر ان را راحت شد. ولی نکته مهم این است که وقتی موارد آزاد دهنده خارجی را حذف کنید آرامش از خارج به درون شما نفوذ می کند.
از بیرون خودم را راحت کردم. کارهایی که مرا می آززد حذف کرده یا کم کردم.
دو: به علایق خود پرداختم. من نوشتن را دوست دارم و می نویسم. کتاب های صوتی خاصی که ذهن انسان را مثبت کرده و به انسان انگیزه زندگی می دهند را هم خیلی دوست دارم. الان گوش می کنم. یا می خوانم
سه: ورزش می کنم. دیروز در حد یک ساعت پیاده روی کردم.
چهار: زمانم را پر کرده ام. همیشه یک چیزی دم دست دارم که به آن پناه بیاورم. کتاب های صوتی داخل موبایلم خیلی به من کمک می کند.

  • امید نشاط آور
  • ۰
  • ۰
بحث وسواسی های اعتقادی بحث مهمی است و اهمیت آن به قدری زیاد است که نمی دانم چگونه آنرا بیان کنم. فقط همین را بگویم که اشتباه در این زمینه ممکن است سالهای یک فرد را به خود مشغول ساخته و مشکلات زیادی برای فرد ایجاد کند. 
من خودم بدبختی های زیادی در این زمنیه کشیدم و امیدوارم تجربه من سبب شود دیگران دچار این مشکلات نشوند.
اگر در خصوص مسایل اعتقادی، برای شما شک و شبه پیش آمد، به نظر من بهترین کار مطالعه بخش «جستجو حقیقت از کتاب پانزده گفتار شهید مطهری» است. این مطلب در نسخه که من دیدم در صفحه 207 قرار دارد.
این کتاب را می توانید از سایت  http://motahari.ir در قسمت کتابخانه به صورت PDF و به رایگان دانلود نمایید.
در این بخش استاد مطهری شک را به دو قسم شک مقدس و شک غیر مقدس تقسیم کرده است. شک غیر مقدس در خصوص افرادی است که به صورت بیمارگونه وسواسی می کنند. 
نتیجه ای که خود من از این بحث گرفتم این است که انسان اول باید تشخیص دهد که آیا شک او یک شک طبیعی و مقدس است که راه کار آن در کتاب شرح داده شده است. ولی اگر شک او یک شک بیمارگونه است راه کار متفاوتی دارد که باز هم در کتاب راه حل آن شرح داده شده است. اما مشکل بزرگ، این است ممکن است فرد وسواس، خود را وسواس نداند و شک خود را یک شک طبیعی بداند.
به هر حال توصیه این حقیر این است که بحث های اعتقادی بحث های بسیار مهمی هستند. اگر در این زمینه های دچار شک و شبهه هستید، اول خوب دقت و تحقیق کنید که آیا شما دچار بیماری وسواس فکری هستید یا خیر. این موضوع خیلی خیلی خیلی مهم است و کاش این موضوع را من در سن هیجده سالگی فهمیده بودم و افسوس که کسی این موضوع را به من نگفت. امیدوارم خداوند این نادانی من را جبران نماید. التماس دعا
بخشی از سخنرانی شهید مطهری را که این خصوص بیان فرموده می توانید از اینجا دریافت کنید ولی مطالعه قسمت فوق الذکر از کتاب پانزده گفتار بهتر است.
علاوه بر این در بیانات استاد جاویدان هم راهنمایی های خوبی در این زمینه وجود دارد. در این اینجا مردم سوالاتی از ایشان پرسیده اند و ایشان جواب داده است. برخی سوالات با بحث ما مرتبط است. به نظر من نظرات ایشان بسیار راه گشا است.
  • امید نشاط آور
  • ۰
  • ۰

یکی از سوالاتی که خیلی فکر من را مشغول کرده بود، این بود که آیا می توانم سیگار را ترک کنم یا خیر؟ البته سیگار ترک کردن امر ممکنی است. ولی با توجه به اینکه من از اختلال اضطرابی رنج می برم چگونه باید این کار را انجام دهم. 

من از سن بیست و یک سالگی تا به حال سیگار می کشم. البته تا سال پیش حدود سی تا سیگار می کشیدم. از سن بیست تا سی سالگی، وضع جسمی و روحیم خوب بود و از لحاظ اضطرابی تحت فشار نبودم وکلا حال روانی خوبی داشتم و این حال روانی خوب تا حدود ده سال ادامه داشت. در آن سالها جهت ترک سیگار اقدام کردم ولی به خاطر اینکه انگیزه ای کمی داشتم و به اصطلاح سرم هنوز به سنگ نخورده بود و جوان بودم نتوانستم سیگار را ترک کنم. منظورم این است که اگر انگیزه الان را داشتم ترک سیگار براحتی برای من ممکن بود.

بعد از سن سی سالگی مشکلات سنگینی در زندگی من پیش آمد که کلا به هم ریختم و مشکل وسواس و اختلال اضطرابی من شدت گرفت و اصلا به فکر ترک سیگار نبودم.

در سن سی و شش سالگی یک بار امتحان کردم ولی چون تجربه نداشتم به شدت دچار مشکل شدم. دو سه روز بعد دچار  اضطراب زیادی شدم که البته به احتمال قوی هیچ ربطی به ترک سیگار نداشت ولی به هر حال ترک سیگار شکست خورد.

سال های بعد با اینکه حالم بهتر شده بود موضوع ترک سیگار را جدی نگرفتم تا سال قبل در سن چهل و چهار سالگی یکدفعه سیگار را ترک کردم.

متاسفانه مدت کوتاهی بعد از ترک کامل سیگار مشکلاتی پیش آمد و سبب تضعیف روحیه من شد. و مشکل وسواسی من بازگشت. شاید ترک سیگار هم در این بازگردانی موثر بود واقعا نمی دانم شاید هم نبود.

به هر حال چهار ماه نکشیدم ولی بعد از چهار ماه دوباره شروع کردم به سیگار کشیدن، هر روز حدود سیزده نخ می کشیدم تا حدود یک ماه قبل که مصرف را به نه نخ رساندم و الان هم همین مقدار می کشم. درست است ترک کامل اتفاق نیافتاد ولی مصرف من از روز حدود سی نخ به روزی نه نخ رسیده که ان شا الله این را هم به زودی ترک خواهد کرد. برنامه ای که دارم این است که از هفته آینده دو نخ از آن کم کنم.

ولی تجربه مهمی که در در این مدت به آن دست پیدا کردم و شاید برای شما نیز مفید باشد این است که سیگار کشیدن یا نکشیدن به اضطراب ربطی ندارد، منظور این است که سیگار آدم را آرام نمی کند وقتی عادت کنی که سیگار بکشی موقع اضطراب سیگار می کشی و وقتی عادت کنی که نکشی موقع اضطراب هم می توانی سیگار نکشی و مشکل خاصی هم نداری. 

اگر درست عمل کنی می توانی سیگار را ترک کنی یا حداقل مصرفت را کم کنی. به هر حال من عمل می کنم و اگر خدا خواست تجربه ام را برای استفاده شما هم می نویسم.

خوشحال می شوم از تجربیات شما استفاده کنم. اگر سوالی داشتید هم خوشحال می شوم در حد تجربه خودم جواب دهم.

 

  • امید نشاط آور