خیلی ترسناک است کسی که دچار نشده درک نمی کند. ما می ترسیم و به سختی می افتیم. روزهای هفته های ماهها. برخی از ما می رویم تو قالب آدم بیمار و جدی فکر می کنیم از آن دسته هستیم.
بیماری های مختلفی ما را حساس می کند. بیماری قلبی، سرطان، ایدز و ... بعد می ترسیم. تو اینترنت سرچ می کنیم. دایما خودمان را وارسی می کنیم. از افراد مختلفی سوال می کنیم. گاهی حتی می ترسیم دکتر برویم. اگر هم دکتر برویم تا وقتی آزمایش بدهیم و جواب آزمایش را بگیریم و بفهمیم که چیزی مان نیست پدر خودمان را در می آوریم. بعضی وقتها به آن هم اعتماد نمی کنیم.
ولی وقتی می فهمیم که وسواس هستیم و دنبال درمان می رویم و وسواسی ما بهبود پیدا می کند، می فهمیم که این چیزی که ما از آن می ترسیدیم یک موجود ترسناک بوده، بزرگ و ترسناک ولی در واقعا بادکنک بوده که وقتی سوزن به آن می خورد، می ترکد و اصلا وجود خارجی ندارد.
این سوزن همان افکار مثبت و درست است که باید آنها را در خود توسعه دهیم. باید سعی کنیم از هر چه فکر منفی و اضطراب آور است از خود دور کنیم.