چرا حالم خوب است؟
الان شکر خدا حالم خوب است. اگرسوال کنم چرا حالم خوب است، سوال بی موردی است. چون به نظر من یک انسان باید حالش خوب باشد. وقتی انسان حالش خوب نیست باید دنبال دلیل باشد. البته به نظر من حتی نباید دنبال دلیل هم بود.
پس دنبال چه چیزی بگردم؟
باید این سوال را از خودم بپرسم:
من چگونه می توانم به حال طبیعی خودم برگردم.
باید بیشتر روی این موضوع تمرکز داشته و راهکار پیدا کرد. من به لطف خدا چند دوره توانستم اضطراب را کنترل کنم. اگر در نوشته های من دقت کنید می بینید که من فنی به بحث شناخت وسواس فکری نپرداخته ام بلکه فقط برداشت خودم را از وسواس ذکر کردم و در عین حالی که دارو مصرف می کنم زیاد علاقه ای به بحث و بررسی فنی دارو های ندارم.
البته به هیچ عنوان مغرور نمی شوم و واقعا بعضی وقتها کم می آورم. چیزی که من خیلی به آن ایمان دارم بحث رفتار و رفتار درمانی است. اینجا سوال من اینه من چه کاری باید انجام بدهم که بتوانم به حالت طبیعی خود برگردم.
اصلا چه عاملی مسبب بیماری ما است؟
من امسال حال خوبی نداشتم، وقایع و اتفاقاتی سبب شد که بیماری من دوباره بازگشت کند البته درک این نکته بسیار مهم است که وقایع و اتفاقات مسبب بیماری ما نیست ما باید بدانیم که اسباب اصلی بیمار شدن ما در درون ماست.
بگذارید یک مثال بزنم. ما می دانیم که در اثر زلزله تعداد انسان از بین می روند. آیا واقعا زلزله سبب از بین رفتن انسانها می شود. خیر اگر دقت کنید متوجه می شودید، زلزه یعنی تکان خوردن زمین و وقتی زمین تکان می خورد انسان هم تکان می خورد و این حد تکان خوردن هرگز باعث مرگ کسی نمی شود بلکه تکان زمین سبب می شود خانه ای که ما ساختیم روی سر خودمان خراب شود. یعنی از ماست که بر ماست.
امسال یکی از دوستان نزدیک من فوت کرد. بعد از این واقعه حالم خیلی بد شد. خوب آیا فوت دوست من سبب شد اضطراب و وسواس من دوباره شروع شود. هرگز اینطور نیست اگر اینطور بود خیلی های دیگر که از نزدیکان او بودند وضع بدتری پیدا می کردند.
مشخص است که من برای این واقعه آماده نبودم. منظور این است که من در دنیا زندگی می کنم و در دنیا دایما حوادث و مشکلات مختلفی رخ می دهد و انسان باید تاب و تحمل خود را افزایش دهد. حال چگونه باید اینکار را انجام دهدم موضوعی است که بعدا به آن می پردازم.
چه کار کردم که به حال طبیعی نزدیک شدم؟
یک: به خود استراحت دادم. منظور این نیست که خوابم را زیاد کردم. استراحت یعنی راحت کردن خودت از هر چیز تو را می آزارد. شاید تعجب آور باشد ولی به نظر من حدف موارد آزاد دهنده درونی از حذف موارد آزاد دهند بیرونی سخت است. مثلا اگر گرمتان باشد به راحتی می توانید به یک جای خنک تر بروید یا کولر روشن کنید ولی وقتی یک فکر آزار دهنده دارید به سخت می توان از شر ان را راحت شد. ولی نکته مهم این است که وقتی موارد آزاد دهنده خارجی را حذف کنید آرامش از خارج به درون شما نفوذ می کند.
از بیرون خودم را راحت کردم. کارهایی که مرا می آززد حذف کرده یا کم کردم.
دو: به علایق خود پرداختم. من نوشتن را دوست دارم و می نویسم. کتاب های صوتی خاصی که ذهن انسان را مثبت کرده و به انسان انگیزه زندگی می دهند را هم خیلی دوست دارم. الان گوش می کنم. یا می خوانم
سه: ورزش می کنم. دیروز در حد یک ساعت پیاده روی کردم.
چهار: زمانم را پر کرده ام. همیشه یک چیزی دم دست دارم که به آن پناه بیاورم. کتاب های صوتی داخل موبایلم خیلی به من کمک می کند.