مقدار زیادی از عمر من تلف شد برای زمانی که انتقاد کردم. از پدر و ماردم از دولت از مدیرم و از همه. الان یاد گرفتم که اینجا که ما زندگی می کنیم اسمش دنیاست و باید همین طور باشد.
نمی دانم ما دنیا را با کجا می مقایسه می کنیم که فکر می کنیم باید طور دیگری باشد. بعضی وقتها فکر می کنم شاید ما هم در بهشتی که حضرت آدم علیه السلام اول در آن بوده حضور داشته ایم. البته برخی می گویند بهشت نبوده به هر حال من دقیقا نمی دانم کجا بوده ولی حتما جای خیلی خوبی بوده. به هرحال من فکر می کنم شاید ما هم آنجا حضور داشته ایم و وضع آنجا در حافظه ما وجود دارد و دایما شرایطی که در این دنیا داریم با آنجا مقایسه می کنیم و دایما می گوییم این باید اینطور باشد آن باید آنطور باشد.
نه خیر دنیا همین طور که هست باید باشد وگرنه اسمش دنیا نبود.
من باید تشخیص دهم چه کاری از دستم بر می آید و بعد عمل کنم. زیبایی های زیادی هست که باید از آن لذت ببریم و مشکلات زیادی هست که می توانیم برای برخی از آنها راه حلی پیدا کرده و مشکلات را حل کنیم. وظیفه من این نیست که دایما ایراد بگیرم وظیفه من این است ببینم با امکاناتی که هست چه کاری می توانم برای خودم خانواده ام و جامعه انجام دهم.
اگر اینطور باشد من به جای اینکه حرف بزنم عمل می کنم.
از قدیم هم گفته اند دو صد گفته چون نیم کردار نیست.